رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

عکسهای فندق کوچولو

سلام،این چند روزه تا می خواستم عکس های رادین رو بزارم اینترنت قاط می زد تا این که دیشب کلا قطع شد و من هر کاری کردم نتونستم دوباره وصل بشم امروز صبح هم با شرکت سرویس دهنده تماس گرفتم و گفتند مشکلی نیست تا این که بعد از کلی کند و کاش دیدم مشکل از کامپیوترم و اینترنت هیچ مشکلی نداره و این جناب کامپیوتر  هستند که هوس ویندز جدید کردند.این هم چند تا از عکس های رادین البته با تاخیر.   ساعت 6:30صبح روز شنبه توی قطار،کم مونده  رادین چشم تیله ای برسه به تهدان خونه ی خاله ایم و گوشی مامان داره اخرین نفس هاشو می کشه چون چند لحظه بعد به دست توانای من(رادین)نابود خواهد شد صحبت کردن اجازه نمی ده که خانوم ها پاشن...
12 بهمن 1390

سپاس از همه ی دوست جون هامون

     سلام دوست های گلمون،دست گل همتون درد نکنه که وقتی نبودیم میومدید دیدنمون وبرامون پیام می گذاشتید از همتون سپاز گزارم،عزیزهای مهربونم چون تعداد پیام ها خیلی زیاده من از طریق این پست از همتون تشکر می کنم و از این که بدون جواب پیام هاتون رو تایید می کنم ببخشید. من و رادین همه ی شما رو دوست داریم                                                      &...
11 بهمن 1390

پیشرفتهای جدید تو مدتی که نبودیم

سلام دوستهای گل خودم ،شبتون به خیر ایشاالله که روز خوبی رو پشت سر گذاشته باشید. جونم براتون بگه از کارهایی که فسقل خان تو این مدت انجام داده ،اول از همه به اطلاعتون برسونم که پسرم داره چهار دست و پا میره و وقتی چیزی تو ذهنش که بهش برسه همچون جت حرکت می کنه و در یک چشم بر هم زدن خودشو به هدفش می رسونه. اقا رادین شروع کرده به حرف زدن و دوباره داره من رو به اسم صدا می کنه و می گه اینگین،البته قبلا هم می گفت اینگین ولی من چون دوست ندارم پسملی من رو به اسم صدا بزنه چون توجهی بهش نکردم رادین هم فراموش کرد تا این که تو تهران چون میشنید که همه من رو با اسم صدا می کنند پرنس رادین هم شروع کرد به صدا کردن مامانی با اسمش. کلماتی که رادین ی...
10 بهمن 1390

دلم گرفته

سلام،دیروز که داشتم نظرات تایید نشود رو که تو این مدت که نبودیم دوست های گلم زحمت کشیده بودند و برامون گذاشته بودند رو می خوندم دو تا خبر بد توشون بود که واقعا حالم گرفته شد و از اون لحظه تا الان سر درد دارم و هر وقت یادم خبر های بد میافتم بی اختیار اشک از چشمهام سرازیر میشه و دلم تیر میکشه. دیروز با خبر شدم که تن نحیف و ظریف انار کوچولو بیشتر از این تحمل درد رو نداشت و روحش پر کشیده و رفته پیش معبود و الان بین فرشته هاست. خبر بد دوم که حسابی حالم رو گرفت ،پر کشیدن یه فرشته کوچولوی دیگه به اسمون ها بود قبل از این که زمینی بشه. خدایا کمکمون کن تا قدر چیزهایی رو که بهمون دادی رو بدونیم و به خاطر هر انچه که نداریم و بهمون ندادی شکر گذارت...
10 بهمن 1390

رادین از سفر قندهار برگشت

      سلام دوستای گلم ما برگشتیم با کلی خاطره خوب از سفر خیلی خوش گذشت و جای همتون خالی بود ،دلم برا همتون تنگ شده بود ولی از اون جایی که سرعت اینترنت خونه ی خاله خیلی پایین بود نمی تونستم بهتون سر بزنم یا از شیرین کاریهای اقا کوچکولو براتون بنویسم. شازده کوچولو خیلی پسملی خوبی بود و اصلا مامانی رو اذیت نکرد و هرجا هم که می رفتیم با اشوه و ناز دل از همه می برد و همرو عاشق خودش کرد . البته قرار بود من و رادین شنبه ی هفته ی گذشته برگردیم ولی چون نتونستیم بلیط هواپیما گیر بیاریم موندنی شدیم و با مامانی جون و دایی امیر که با مکافات تونسته بود تو قطار یه کوپه بگیره اومدیم ،خیلی خوش گذشت و رادین تو این مدت کلی کار جدید یاد گر...
9 بهمن 1390